شایگان : ما هنوز شهروند نشده ایم.
برای داشتن دموکراسی باید ذهن ها نیز عوض شوند، باید ذهن ها نیز قوانین بازی را بپذیرند. ابتدا باید مدارا را آموخت و سپس به اعتراض پرداخت، نزد ما،اعتراض و مخالفت فورا" به یک امر ناموسی و غیرتی تبدیل می شود. از آنجا که شما یا دوست من یا دشمن من هستید، پس به شیوه قبیله ای از یکدیگر انتقام میگیریم. اگر دوست من باشید، باید در کنار من قرار بگیرید. و اگر دشمن من هستید خونتان را می ریزم.
البته من با کاریکاتور ساختن از این خصوصیات کمی تند میروم. اما باور کنید که اینجا واقعیت ها حتی از تخیل هم فراتر می روند. هموطنان ما هنوز دارای ذهنیت رعیت مآب هستند. هنوز شهروند نشده اند، این امر نیاز به زمان دارد، نمیتوان به نیروی معجزه از تئوکراسی به دموکراسی پرید.
و بعد، دیگر چه بگویم از آداب و رسوم و خلقیات، از این عاداتی که به اعماق روح مان چسبیده اند. بگذارید توصیف زیبایی را از یک نویسنده آمریکای لاتینی برایتان نقل کنم:
آداب و رسوم را، زمان، با همان شکیب و صبر و درنگی که برای ساختن کوه ها به کار برده آفریده است. و تنها زمان است که با تلاش روز به روز میتواند نابودش کند. با کوهستان نمیتوان به زور سرنیزه درافتاد.
بخشی از کتاب : من همواره در سخن گفتن از دموکراسی میل دارم یک چیز را بگویم : دموکراسی دیگر یک امر زینتی نیست بلکه یک نیاز است . برای ورود به مدار جهانی به شرط لازم بدل گشته است . برعکس فکر می کنم که رژیم های توتالیتر در روزگار ما به تجملاتی بدل شده اند که دیگر کسی آنها را نمی پذیرد. زیرا از نظر انسانی و اقتصادی بسیار گران تمام میشوند .......
شایگان مصاحبه ای خواندنی دارد،در آن جا مصاحبه کننده از او می پرسد:
-به هر حال این مسئله را چه کار میکنید؟ مسئله جدیای است! این دردی است که ما خودمان داریم. آدمی وقتی کتاب زیر آسمانهای جهان را میخواند لذت میبرد ـ حال کاری ندارم به آن قسمتهایی که دست خودتان نبوده، مثلاً مادرتان گرجی است، پدرتان ترک است و... . اما در ابعاد اختیاری آن با آدمی روبهرو میشویم که مثل لحاف چهل تکه است! من کتابهای آقای شایگان را که میخوانم دیوانه میشوم! گاه با علامه طباطبایی اوج میگیرد؛ گاه از ظرافت هنری کار یک بالرین ذوق میکند؛ گاه دنبال عوالم قدس است و بعد به یکباره آن را رها میکند. اساسا شما که با علامه طباطبایی به آسمان رفتید، چرا باز به زمین برگشتید؟
-ایشان یک لحظه ما را برد و بلافاصله رها کرد...
و بعد خودش از این کار پشیمان شد! ایشان این کارها را هیچوقت نمیکرد. من نمیدانم چه کار کرد. همه به این موضوع علاقهمند شدهاند، ولی من خودم نمیدانم چه رخ داد...
-حال چگونه میتوان اینها را جمع کرد؟ گاهی میترسم که اگر من هم بیایم اینها را مطالعه کنم دچار پریشاندلی شوم؛ چون واقعا دلم میخواهد که با امر قدسی هم در ارتباط باشم و معنوی زندگی کنم.
-حال در اینجا من جواب شخصی خودم را میدهم؛ جوابی که واقعا به آن اعتقاد دارم...
جواب من به شما خیلی بودایی است. بودا یک جمله دارد که: همه چیز درد است و همه چیز ناپایدار. تنها راه گریز از این درد، اطفای غریزه خواستن است. من این را اساس زندگی خودم قرار دادهام که توکل داشته باشم. سعی نکنم سیر حوادث را تغییر دهم. من همیشه سعی میکنم طمّاع نباشم، حسود نباشم و از کسی بد نگویم و زیاد شکر کنم، چون فکر میکنم که آدمِ خیلی خوششانسی هستم. با خودم میگویم که اگر همه چیزهای دنیا را تقسیم میکردند من از هر لحاظ بیشتر از سهم خودم بردهام. این روش من خیلی عملی است. حال اسم این را میخواهید دین بگذارید یا چیز دیگر؛ من اینگونه رفتار میکنم.
داريوش شايگان را بايد در يك سپهر كلي ديد و قضاوت كردو من هنوز سه گانه اش در كتاب ... گفت و گوي تمدنهايش را دوست دارم.سياست؛عرفان؛سكوت.او در كنارديگر داريوش بزرگ-آشوري- از بت هاي انديشگي اين سرزمين هستند
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زیر آسمان های جهان
برای داشتن دموکراسی باید ذهن ها نیز عوض شوند، باید ذهن ها نیز قوانین بازی را بپذیرند. ابتدا باید مدارا را آموخت و سپس به اعتراض پرداخت، نزد ما،اعتراض و مخالفت فورا" به یک امر ناموسی و غیرتی تبدیل می شود. از آنجا که شما یا دوست من یا دشمن من هستید، پس به شیوه قبیله ای از یکدیگر انتقام میگیریم. اگر دوست من باشید، باید در کنار من قرار بگیرید. و اگر دشمن من هستید خونتان را می ریزم.
البته من با کاریکاتور ساختن از این خصوصیات کمی تند میروم. اما باور کنید که اینجا واقعیت ها حتی از تخیل هم فراتر می روند. هموطنان ما هنوز دارای ذهنیت رعیت مآب هستند. هنوز شهروند نشده اند، این امر نیاز به زمان دارد، نمیتوان به نیروی معجزه از تئوکراسی به دموکراسی پرید.
و بعد، دیگر چه بگویم از آداب و رسوم و خلقیات، از این عاداتی که به اعماق روح مان چسبیده اند. بگذارید توصیف زیبایی را از یک نویسنده آمریکای لاتینی برایتان نقل کنم:
آداب و رسوم را، زمان، با همان شکیب و صبر و درنگی که برای ساختن کوه ها به کار برده آفریده است. و تنها زمان است که با تلاش روز به روز میتواند نابودش کند. با کوهستان نمیتوان به زور سرنیزه درافتاد.
-به هر حال این مسئله را چه کار میکنید؟ مسئله جدیای است! این دردی است که ما خودمان داریم. آدمی وقتی کتاب زیر آسمانهای جهان را میخواند لذت میبرد ـ حال کاری ندارم به آن قسمتهایی که دست خودتان نبوده، مثلاً مادرتان گرجی است، پدرتان ترک است و... . اما در ابعاد اختیاری آن با آدمی روبهرو میشویم که مثل لحاف چهل تکه است! من کتابهای آقای شایگان را که میخوانم دیوانه میشوم! گاه با علامه طباطبایی اوج میگیرد؛ گاه از ظرافت هنری کار یک بالرین ذوق میکند؛ گاه دنبال عوالم قدس است و بعد به یکباره آن را رها میکند. اساسا شما که با علامه طباطبایی به آسمان رفتید، چرا باز به زمین برگشتید؟
-ایشان یک لحظه ما را برد و بلافاصله رها کرد...
و بعد خودش از این کار پشیمان شد! ایشان این کارها را هیچوقت نمیکرد. من نمیدانم چه کار کرد. همه به این موضوع علاقهمند شدهاند، ولی من خودم نمیدانم چه رخ داد...
-حال چگونه میتوان اینها را جمع کرد؟ گاهی میترسم که اگر من هم بیایم اینها را مطالعه کنم دچار پریشاندلی شوم؛ چون واقعا دلم میخواهد که با امر قدسی هم در ارتباط باشم و معنوی زندگی کنم.
-حال در اینجا من جواب شخصی خودم را میدهم؛ جوابی که واقعا به آن اعتقاد دارم...
جواب من به شما خیلی بودایی است. بودا یک جمله دارد که: همه چیز درد است و همه چیز ناپایدار. تنها راه گریز از این درد، اطفای غریزه خواستن است. من این را اساس زندگی خودم قرار دادهام که توکل داشته باشم. سعی نکنم سیر حوادث را تغییر دهم. من همیشه سعی میکنم طمّاع نباشم، حسود نباشم و از کسی بد نگویم و زیاد شکر کنم، چون فکر میکنم که آدمِ خیلی خوششانسی هستم. با خودم میگویم که اگر همه چیزهای دنیا را تقسیم میکردند من از هر لحاظ بیشتر از سهم خودم بردهام. این روش من خیلی عملی است. حال اسم این را میخواهید دین بگذارید یا چیز دیگر؛ من اینگونه رفتار میکنم.